وصف جمال گل به چمن صد هزار کرد
آن هم نبود مجال یک از صد هزار کرد

پیکان غمزه‌اش به دلم کار گرد و کرد
کاری که تاج‌بخش به اسفندیار کرد

در بدر ذوالفقار نکرد آن چه او به من
از  ذوالفقار ابرو و آن زلف قار کرد

من، مست جهل بودم و انفاس قدسی‌اش
در کار مستی‌ام قَدَری هوشیار کرد

شد دفتری به تیر غم عشق مبتلا
در عرصه‌ای کز آن نتواند فرار کرد